پانویس کتاب سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مستور
یک سوال شما چرا کتاب می خوانید ؟ ان هم نه یک کتاب علمی بلکه یک کتاب داستان ، ان هم از کشور خودتان و نه یک زمان دیگر بلکه حال ؟ چرا یک نویسنده یک داستان یک رمان یا یک داستان کوتاه می نویسد؟ به نظر شما واقعا انگیزه ما ادم ها از انجام این اعمال چیست ؟ شاید تلاش برای افزایش علم دیگران یا یاداوری نکته ای اجتماعی یا اخلاقی در جامعه ؟ یا توجه کردن به چیزهایی که به ان اکثریت جامعه توجهی ندارند؟
همه ی این ها می تواند دلیلی برای این کارها باشد ! اما یک سوال دیگر به نظر شما چه سبک و سیاقی به بهترین نحو ممکن به این اهداف خواهد رسید؟ باید داستان خود بیانگویه واقعا باشد ؟ یا جملات بیانگو واقعه باشند ؟ به این معنی که ته داستان خواننده بگوید "آه خدای من " و ساعت ها درباره داستان به فکر فرو برودو به این فکر کند که شخصیت داستان باید دقیقا چه کار می کرده که نکرده ؟ و بعد با این سوال روبه رو شود که اگر من بودم چه کار می کردم ؟ یا درون جملات داستان خود پایان داستان نهفته باشد یا اگر اینطور نباشد چیزی که خود قدرت این را دارد که تبدیل به یک داستان شود در سه جمله اورده شود و خواننده با خود به این فکر کند به به چه جملات ثقیلی یا چه جملات مفهومی ای ؟ یا اصلا قصد نویسنده و هنر نویسنده در این هست که کسی داستانش را نفهمد!!! به این معنی که هر کس برداشتی متفاوت از داستان بکند ؟ واقعا هنر در کدام یک از انواع گفته شده هست ؟
من یک خواننده عام هستم به این معنی که در زمینه ادبیات تحصیلات اکادمیک ندارم . و برای من واقعا کدم یک ارزنده تر و بهتر هست ؟ نویسنده ای که لقمه جوییده شده در دهان خواننده می گذارد یا نویسنده ای که یک ابنبات در دهانش می گذارد و یا نویسنده ای که فقط یک تصویر به خواننده نشان می دهد و خود خواننده باید به دنبال جواب سوال های خودش باشد؟
این همه عبارت پشت سر هم ردیف کردیم که از کتابی به نام " سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار" نوشته ی مصطفی مستور بنویسیم .
چیزی که در ادامه خواهید خواند ، پاورقی ای از خود کتاب هست که می نویسیم
پاورقی شماره یک
از نظر نویسنده ، تنها تفاوت ان ها شاید این باشد که در خوشبختی انگار چیزها خیلی ضعیف به هم چسبیدند و هر لحظه ممکن است از هم متلاشی شوند اما در فاجعه اگر چیزها به هم چسبیدند دیگر هیچ وقت از هم جدا نمی شوند ؛ چون وقتی اتفاقی افتاد دیگر نمی توان ان را به حالت اول برگرداند.
پاورقی شماره دو
تیر خلاص معادل فارسی ترکیب فرانسوی coup de grace (= کشتن از روی ترحم ) است که البته ترجمه ی دقیقی نیت . معادل انگلیسی این واژه death blow (= ضربه کشنده ) است که ان هم مفهوم اصلی را به خوبی منتقل نمی کند . به همین دلیل است که انگلیسی زبان ها گاهی به جای death blow از همان اصطلاح فرانسوی coup de grace استفاده می کنند. کشتن با استفاده از شلیک در شقیقه که در واقع به منظور رهایی انسان - یا حیوان - از درد مزمن و شدید اختراع شد ، به وضوح نبوغ انسان را در انجام کاری که همزمان خشونت امیز و ترحم امیز است ، نشان می دهد. البته بشر قبلا بارها استعداد خودش را در اختراع پدیده های حیرت انگیز مثل تیر خلاص نشان داده است .
برای نمونه زندان یکی از این اختراع ها است که در نوع خودش یکی از جالب ترین ها هم هست . این که انسانی را از محیطی به وسعت کره ی زمین جدا کنیم و سپس به عنوان تنبیه او را در فضایی بیسار کوچک - تنها به ابعاد سه قدم در چهار قدم - محصور کنیم و همزمان از او مراقبت کنیم تا زنده بماند ، دستاورد بزرگی برای انسان معاصر محسوب می شود.
*** هر چند باید اشاره کرد که پایان داستان مطمئنا شما را متحیر خواهد کرد!