گور خر

من یک گورخر هستم!

گور خر

من یک گورخر هستم!

گور خر

از گورخری پرسیدم: «تو سفیدی راه راه سیاه داری، یا اینکه سیاهی راه راه سفید داری؟»
گورخر به جای جواب دادن پرسید:
تو خوبی فقط عادتهای بد داری، یا اینکه بدی و چند تا عادت خوب داری؟
ساکتی بعضی وقتها شلوغ میکنی، یا شیطونی بعضی وقتها ساکت میشی؟
ذاتا خوشحالی بعضی روزها ناراحتی، یا ذاتا افسرده ای بعضی روزها خوشحالی؟
لباسهات تمیزن فقط پیرهنت کثیفه، یا کثیفن و شلوارت تمیزه؟
و گورخر پرسید و پرسید و پرسید و پرسید و پرسید، و بعد رفت!

این داستان از زاویه دید اول شخص روایت می شود.

شروع داستان با عبارت " این هفدمین روز پیاپی هست که خوابم نمی برد."

به خواننده نگرشی از انچه داخل داستان اتفاق خواهد افتاد می دهد و در عین حال کنجکاوی ذهن خواننده را برمی انگیزد.

این داستان درباره زنی متاهل و دارای فرزند هست که دچار بی خوابی میشود ولی به کسی نمی گوید. اما همسر و فرزندش به چیزی مشکوک نمی شوند. "در روند زندگی مان تغییری نکرده است . ارام و یکنواخت صبح ها وقتی همسرم و پسرم را بدرقه می کنم ،"


و این نشان دهنده پرمایز قوی داستان هست که خواننده را به فکر فرو می دارد که چطور همچنین چیزی ممکن است؟ 

یکی دیگر از مسائلی که به این پرومایز دامن می زنند ، بخشی هست که می گوید:

" یکبار سعی کردم تصویرش را نقاشی کنم ، اما نتوانستم . یادم نیامد چه شکلی است . ان جا نشستم و مداد را روی کاغذ نگه داشتم ، اما حتی یک خط هم نتوانستم بکشم. شوکه شده بودم . چگونه ممکن است این همه مدت با یک مرد زندگی کنی و نتوانی چهره اش را به یاد اوری؟ البته می توانم او را تشخیص دهم . حتی تصاویری پراکنده از او در ذهنم دارم. اما وقتی به نقاشی کردن رسید ، فهمیدم هیچ چیز چهره اش را به یاد نمی اورم. چه کار می توانستم بکنم ؟ این ، شبیه برخورد با یک دیوار نامرئی بود. تنه چیزی که یادم امد این بود که چهره اش عجیب به نظر می رسد."

و همینطور به این اشاره می کند که چطور و از چه زمانی شروع کرده است به نگاه نکردن با دقت به صورت همسرش و اینکه چطور برای اولین بار همسرش از او پشتیبانی نکرده است.


توی کتاب به انواع مختلف بر روزمرگی های زندگی یک خانه دار گفته شده است.

1" من می گویم : "مواظب باشید." او جواب می دهد:" نگران نباش." همیشه همین گفت وگوی کوتاه و تکراری . نمی توانم جلوی خودم را بگیرم . باید بگویم :"مواظب باشید." و همسرم باید جواب بدهد:" نگران نباش."

2 نخوردن شراب و شکلات بعد از ازدواج و همینطور عدم تمرکز در خواندن کتاب. 

3" تنها انگیزش من که کمی توانستم به ان فکر کنم خانه داری بود - کارهای روزمره ای که هر روز مثل یک ادم اهنی بی احساس انجام می دادم . غذا پختن ،خرید کردن ، شستن لباس ها ، و بچه داری : اگر این ها انگیزش نیستند ، پس چه هستند ؟ من می توانم انها را با چشم های بسته هم انجام بدهم. دکمه را فشار بده . دسته را بکش . خیلی زود . واقعیت می لغزد و دور می شود . همان حرکت های جسمانی ، دوباره و دوباره ، انگیزش ها ، انها من را تحلیل می برند و یک گوشه از وجودم را فرسوده می کردند ، مثل پاشنه ی کفش . برای تنظیم انها باید هر روز می خوابیدم تا ارام شوم . ایا اینطور بود؟"

در واقع شخصیت اول داستان از اینکه با نخوابیدن دارد زمان بیشتری به دست می اورد حتی به قیمت از دست دادن سلامتی یا مرگ زودرس خود احساس خوبی دارد . چرا که زمانی دارد که برای خودش هست . می تواند روی خودش تنها خودش تمرکز کند. و حتی از ان به بعد خودش را زیباتر می بیند.

در ادامه او به خواندن چند کتاب در باره خواب رجوع می کند و نقل میکند که :

"یکی از کتابها به نکته ی جالبی اشاره کرده بود .نویسنده مدعی شده بود که انسانها ذاتا نمی توانند از انگیزش های فردی پایداری که در زنجیره ی افکار یا حرکات جسمانی شان وجود دارد ، رهایی یابند. اناسنها ، ناخوداگاه ، به فعالیت ها و افکار و انگیزش هایی شکل می دهند که تحت شرایط عادی هیچ وقت از میان نمی روند. به بیان دیگر ، انسان ها در سلول انگیزش های خود زندانی شده اند . انچه این انگیزش ها را تعدلی می کند و مهار انها را به دست می گیرد - تا به بیان نویسنده ارگانیسم بدن مثل پاشنه ی کفش در یک زاویه ی خاصی فرسوده نشود - چیزی جز خواب نیست. خواب ، به طرز شفا بخشی ، تمایلات انسانی را خنثی می کند. ادم ها در خواب به طور طبیعی عضلات خود را ، که همواره تنها در یک جهت مورد استفاده قرار می گیرند ، رها می کنند. خواب مدار ذهن را نیز که تنها در یک جهت فعالیت کرده است ، ارام می کند و به انها امکان تخلیه می دهد .اینگونه است که انسانها ارام می ارام می شوند. خواب ، فعالیتی است که به جبر تقدیر در انسانها برنامه ریزی شده است ، هیچ کس استثنا نیست . اگر کسی از این قاعده مستثنی باشد ، " اساس بودن " او به خطر می افتد."

در اینجا نویسنده به طرز جالبی از تفکر به مرگ اشاره می کند:

" تا امروز خواب را نوعی مردن می دانستم . فکر می کردم مرگ ، امتداد خواب باشد.خوابی بسیار عمیقتر از از خواب های عادی . خوابی که از هرگونه خوداگاهی خالی است ؛ ارامش ابدی ، خاموشی مطلق.

اما حالا به این فکر افتاده ام که قبلا اشتباه می کردم . شاید مرگ هیچ شباهتی به خوابیدن نداشته باشد ، پش چه چیز زندگی ناقص ما را که چنین انباشته از فرسودگی است ، باز خواهد خرید؟ گذشته از همه اینها ، هیچ کس نمی داند مرگ چیست . چه کسی توانسته به راستی مرگ را ببیند؟ هیچ کس ، جز کسانی که مرده اند. هیچ زنده ای نمی داند مرگ چیست . زنده ها فقط می توانند حدس بزنند و بهترین حدس هنوز هم یک حدس است . شاید مرگ نوعی استراحت باشد ، اما با تعقل هم نمی توان این را فهمید. تنها راه برای اینکه بدانی مرگ چیست این است که بیمری . مرگ ممکن است هر چیزی باشد."

و درادامه ی همین بحث میگوید:

" اگر مرگ اینگونه بود ، اگر مردن به معنای بیدار ماندن ابدی و خیره مانده به تاریکی بود ، چه کار باید می کردم؟"


هر چند در اخر داستان او با تکان های شدید که احتمالا همان تکان هایی برای بیدار کردنش هست مواجه می شود . که خواننده در اخر به این شک می افتد که همه ی این ها در خواب اتفاق افتاده است! یا نه این فرد به نوعی دارد می میرد؟!!!

در کل زبان موراکامی زبانی ساده و قابل فهم و در عین حال روان و جذاب هست. این داستان هم یکی از داستان هایی هست که این ویژگی موراکامی در ان به راحتی قابل لمس است. کاراکتر با این حال که دچار وضعیتی عجیب غریب هست که برای هیچ انسان سالمی امکان روی دادنش حداقل در حقیقت نیست . ( جدا از خواب) . ولی امکان وارد شدن در ان کاراکتر و حس همذات پنداری در ان هست.

نویسنده کلیه عقاید و باروهایش در مورد این زمینه ( خواب و مرگ) را روی کار اورده است .اما این زیبایی متن است که خواننده احساس نمی کند کسی دارد نصیحتش می کند و به قول معروف درست و غلط زندگی را یادش می دهد. بلکه حتی شاید حتی اگر به طور گذرا و سطحی هم که شده خواننده به درستی یا نادرستی ان بدون اجبار فکر می کند.

به رغم باز بودن ته داستان ، پی رنگ داستان کامل هست یعنی به تمام چرایی ها و منطق کلی داستان پایبند بوده است . خصوصا با نقل داستان بی خوابی های زمان دانشجویی اش هرگونه اتهام به درستی و سفتی پیرنگ را نفی کرده است.


* دانلود کتاب صوتی 

هر چند بهتان توصیه می کنم با این کتاب اینطور برخورد نکنید . این کتاب را اگر با صوت گوش دهید حوصله اتان را سر می برد 

*مطلبی شبیه مطلب ما-1

 *مطلبی شبیه مطلب ما -2

*سایت موراکامی

* خرید این کتاب

نظرات  (۱)

سلام، مطلب شما بسیار مفید ولو ناقص است اما متن شما پر از اغلاط نوشتاری (تایپی) است. لطفن مرور و اصلاح کنید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی