گور خر

من یک گورخر هستم!

گور خر

من یک گورخر هستم!

گور خر

از گورخری پرسیدم: «تو سفیدی راه راه سیاه داری، یا اینکه سیاهی راه راه سفید داری؟»
گورخر به جای جواب دادن پرسید:
تو خوبی فقط عادتهای بد داری، یا اینکه بدی و چند تا عادت خوب داری؟
ساکتی بعضی وقتها شلوغ میکنی، یا شیطونی بعضی وقتها ساکت میشی؟
ذاتا خوشحالی بعضی روزها ناراحتی، یا ذاتا افسرده ای بعضی روزها خوشحالی؟
لباسهات تمیزن فقط پیرهنت کثیفه، یا کثیفن و شلوارت تمیزه؟
و گورخر پرسید و پرسید و پرسید و پرسید و پرسید، و بعد رفت!

در پیش گفتار (رنج کشیدن اخیتاری است .) موراکامی درباره این کتاب اینطور می گوید:

ده سال از روزی می گذرذ که ایده ی نوشتن کتابی در مورد دویدن برای بار نخست به ذهنم خطور کرد . سال ها پشت سر هم می امدند و می رفتند و من همینطور افکار و طرح های گوناگون را یکی پس از دیگری در ذهنم مرور می کردم بی آن که یکبار هم شده بنشینم و آن ها را بنویسم . دویدن موضوعی روشن و مشخص نیست که بتوان راحت از آن نوشت و از آن جا که نمی دانستم دقیقا از چه می خواهم بگویم ، کار برایم سخت شده بود.

با این همه ، لحظه ای فرا رسید که تصمیم گرفتم افکار و احساسات خد را در این مورد صادقانه بر زبان آورم و در این راه نیز جز سبک و روش خودم بر چیزی دیگر تکیه نکنم. تنها راه پیش بردن نوشته ام در همین دیدم و بدین ترتیب در تابستان سال 2005 اندک اندک شروع به نوشتن کردم و در پاییز 2006 آن را به پایان رساندم . سوای مواردی معدود که از نوشته های پیشینم استفاده کردم ، باقی بخش ها که قسمت اعظم این کتاب را تشکیل می دهند ثب افکار و احساسات آنی در همان مقطع ، یعنی در فاصله ی سال 200 تا 2006 ، بوده است . نکته ای که در ان لحظات توجهم را جلب کرد این بود که نوشتار صادقانه درباره دویدن و نوشتار صادقانه درباره خود ، هر دو کمابیش یکی است . بنابراین از نظر من اشکالی ندارد که خوانندگان ، این اثرمرا نوعی خاطره نویسی بدانند که محور اصلی اش کنش دویدن است.


این کتاب در برگیرنده ی نکاتی است که می توان از آنها تحت عنوان درس های زندگی یاد کرد ، هر چند خود من هیچ یک از آنها را فی نفسه فلسفه نمی نامم. درس ها و آموزه هایی شخصی هستند ، شاید نه چندان دندان گیر ، که در طریق واداشتن بدنم به حرکت فراگرفته ام و به واسطه ی انها کشف کرده ام که رنج کشیدن اختیاری است . شاید این درس ها به کار شما نیاید. دلیلش ساده است . کسی که در این صفحات به تصویر کشیده شده ، من هستم ؛ آدمی با خصوصیات شخصی من.


...

یکی از دوندگان از مانترایی به سخن اورده بود که از برادر بزرگترش ، اوهم دونده ، شنیده بود و از ابتدای کار دوندگی ان را به کار بسته بود . مانترا این بود :" درد اجباری است ، رنج کشیدن اختیاری است." قضیه را می توان به این صورت مطرح کرد که ادم حین دویدن کم کم به فکر این می افتد که:" کار عذاب آوری است . دیگر نمی توانم ادامه بدهم." در آن صورت ، بخش عذاب آور آن یک واقعیت اجتناب ناپذیر و قطعی است ولی ادامه دادن یا ندان ان اختیاری است و به خود دونده بستگی دارد که چه تصمیمی بگیرد . مهم ترین وجه ماراتن در همین نکته خلاصه می شود.


کتاب به شیوه ی بیشتر کارهای موراکامی زبانی ساده ، روان و در عین حال گیرا دارد . شما از خواندن ان خسته نمی شوید. نویسنده چگونگی شروع دویدن و رمان نویسی را در کنار هم و ادامه ی ان را در این کتاب شرح می دهد . و دنیای 60 سالگی خودش را به تصویر می کشد :

" من حالا به استانه ی شصت سالگی رسیده ام . جوان کهب ودم اصلا تصور نمی کردم شاهد قرن بیست و یکم باشم و اصلا شوخی نمی کنم ، پا به پنجاه سالگی بگذارم. البته منطق حکم می کرد که بی برو و برگرد روزی ، اگر اتفاق خاصی رخ ندهد ،قرن بیست و یک از راه خواهد رسید و من پنجاه ساله خواهم شد . اما در جوانی اگر از من می پرسیدند که در پنجاه سالگی چگونه ادمی خواهم بود ، پاسخ به ان را همانقدر دشوار می یافتم که بخواهم دنیای پس از مرگ را تصویر کنم . میک جگر زمانی با تفاخر گفته بود :" ترجیح می دهم بمیرم تا ان که در چهلو پنج سالگی هنوز ترانه " رضایت " را بخوانم." البته می دانم که او الان شصت سالگی را رد کرده و هنوز دارد همان ترانه را می خواند ولی در ان زمان اگر هم عده ای به این حرف او خندیدند من جزء انان نبودم . میک جگر در جوانی تصوری از چهل و پنج سالگی خود نداشته است و من هم مثل او بودم. ایا حالا من باید به او بخندم؟ حق ندارم. تنها شانی که من اورده ام ، این بوده که خواننده ی جوان راک نبوده ام . حرف های احمقانه ی مرا در جوانی کسی به یاد ندارد تا آنها را دوباره تحویلم دهد . تنها تفاوت من و میک جگر در این زمینه ، همین است.

حالا هم در این مقطع در دنیایی تصور ناپذیر روزگار می گذرانم. واقعا عجیب است و نمی توانم به صراحت بگویم که خوشبخت هستم یا نه . شاید هم اهمیتی ندارد. من و احتمالا هر کس دیگری ، پیری را برای نخستین بار تجربه می کنیم. "

و دویدن را به گونه های مختلف در زندگی اش نشان می دهد . تاثیر اش شیوه اش و عمق اش:

" حین دویدن به خود می گویم : به رودخانه فکر کن ، به ابرها . ولی واقعیت آن است که به هیچ چیز فکر نمی کنم . تنها کاری که می کنم ، دویدن در ان خلا مطبوع و ساخته ی خود ، با ان سکوت اندوهگنانه است . چه باشکوه است آن . دیگران هر چه می خواهند ، بگویند . چه اهمیتی دارد."


" هر قدر که بادویدن دمخور باشم باز نافی آن نیست که برخی روزها دچار رخوت و سستی نشوم و حال و حوصله ی دویدن نداشته باشم . از شما چه پنهان بسیاری روزها همین حال را دارم . در آن مواقع به هر توجیهی متوسل می شوم تا برنامه ی دویدن را تعطیل کنم . یکبار با توشیهیکو سکو ، دونده ی المپیک ، مصاحبه می کردم. تازه بازنشسته شده بود و او را مربی تیم S&B کرده بودند. از او پرسیدم : تا به حال پیش آمده دونده ای در سطح شما روزی نخواهد بدود و به جایش دوست داشته باشد در خانه بخوابد؟"

لحظاتی خیره نگاهم کرد و سپس با صدایی که از طنینش پیدا بود چه سوال احمقانه ای را باید جواب دهد ، گفت :" مسلما هر روز!"


و فلسفه ی زندگی اش را که حاصل از 60 سال زندگی کردن هست و خصوصا اینکه در پایان این 60 سال از خودش راضی هست را می گوید:

" استنباط من این است که برخی فرایندهار ا نمی توان تغییر داد.حال اگر بخشی از ان فرایند باشد تنها کاری که از دستش بر می آید کسب قابلیت انعطاف پذیری و تغییر شکل - یا شاید هیبتی غریب به خود گرفتن - از طریق تکرار یک عمل است . بدین ترتیب فرایند یادشده بخشی از هویت فرد می شود."

از نوع نگاهش به استعداد ادبی حرف می زند:

" همیشه در مصاحبه ها از من می پرسند: مهم ترین قابلیتی که یک رمان نیوس باید از ان برخورد دار باشد ، چیست؟ خب ، مسلم است : استعداد . یک فرد اگر استعداد ادبی نداشته باشد هر قدر هم شور و اشتیاق به خرج دهید یا عرق بریزد ، افاقه نخواهد کرد و باید فکر رمان نویسر ا از سر به در کند. در این جا بحث بیشتر بر سر یک پیش شرط و امر واجب است تا یک قابلیت. بهترین اتومبیل هم اگر سوخت نداشته باشد قادر به حرکت نیست.

اما استعداد هم عیب و ونقصی دارد. در بیشتر موارد ، فرد با استعداد نمیت واند کمیت یا کیفیت استعداد خویش را مهار کند . اگر میزان ان را کافی نداند و بخواهد دامنه ی آن را گسترش دهد و یا با اسماک بخواهد زمان بیشتری از آن بهره بگیرد ، در هر دو صورت با مشکلات عدیده ای مواجه خواهد شد . استعداد از قوانین خاص خود پیروی می کند و هر وقت بخواهد فوران می کند . وقتی هم که چشمه ی آن بخشکد ، خشکیده است و دیگر کاری از دست کسی بر نمی آید.

 و..."


به نظر من کسی از خواندن این کتاب پشیمان نمی شود.


خرید کتاب از دو که حرف میزنم ار چه حرف می زنم موراکامی

*** این کتاب را خریداری کنید از خواندن ان لذت خواهید برد و یا ان را به عزیزانتان هدیه یا امانت دهید.

جملات قصار موراکامی

*** شما را با کتابها و نوع نگرش موراکامی در اغلب کارهایش اشنا می کند.

شروع دویدن

*** اگر با خواندن این کتاب وسوسه شده اید برای یک بار هم که شده است مدتی دویدن حرفه ای را تجربه کنید این پست ما را بخوانید.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی