گور خر

من یک گورخر هستم!

گور خر

من یک گورخر هستم!

گور خر

از گورخری پرسیدم: «تو سفیدی راه راه سیاه داری، یا اینکه سیاهی راه راه سفید داری؟»
گورخر به جای جواب دادن پرسید:
تو خوبی فقط عادتهای بد داری، یا اینکه بدی و چند تا عادت خوب داری؟
ساکتی بعضی وقتها شلوغ میکنی، یا شیطونی بعضی وقتها ساکت میشی؟
ذاتا خوشحالی بعضی روزها ناراحتی، یا ذاتا افسرده ای بعضی روزها خوشحالی؟
لباسهات تمیزن فقط پیرهنت کثیفه، یا کثیفن و شلوارت تمیزه؟
و گورخر پرسید و پرسید و پرسید و پرسید و پرسید، و بعد رفت!

۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

نخست باید هدفتان را بشناسید . به عنوان یک دونده ، کجا می خواهید بروید و چگونه می توانید به بهترین عملکرد خود دست یابید؟ کتابی که در دست دارید ، به شما در رسیدن به این هدف کمک می کند. پس از اینکه برای مدتی هدفی را دنبال کردید و به ان دست یافتید ، دوباره برگردید و هدف دیگری را دنبال کنید.


دویدن رویکردی همشگی و متناسب با همه ی شرایط نیست . یک دونده می تواند از میان رویکردهای گوناگون دست به انتخاب بزند وبا توجه به علاقه اش ، از رویکردی به رویکرد دیگر تغییر مسیرد هد. یک دونده نوعا از طریق سه مرحله می تواند رشد یابد: اول به عنوان تمرین کننده ، سپس مسابقه دهنده و در نهایت به عنوان کسی که با دویدن زندگی می کند. هیچ یک از این سه اصطلاح دقیق نیستند و مرز تفکیک کننده انها به روشنی ترسیم نشده است . به منظور تشخیص اسان این مراحل ، می توان چنین اظهار داشت : یک تمرین کننده برای امادگی بدنی اش فعالیت می کند ، یک مسابقه دهنده برای رقابت کردن به تمرین می پردازد و کسی که با دویدن زندگی می کند ، صرفا برای دویدن می دود. پس در وهله نخست ، هدف اماده شدن است و در مرحله ی دوم طی مسافتها و گذشتن از محدودیتهاست و سرانجام هدف از دویدن خود دویدن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۲
بی نام

در پیش گفتار (رنج کشیدن اخیتاری است .) موراکامی درباره این کتاب اینطور می گوید:

ده سال از روزی می گذرذ که ایده ی نوشتن کتابی در مورد دویدن برای بار نخست به ذهنم خطور کرد . سال ها پشت سر هم می امدند و می رفتند و من همینطور افکار و طرح های گوناگون را یکی پس از دیگری در ذهنم مرور می کردم بی آن که یکبار هم شده بنشینم و آن ها را بنویسم . دویدن موضوعی روشن و مشخص نیست که بتوان راحت از آن نوشت و از آن جا که نمی دانستم دقیقا از چه می خواهم بگویم ، کار برایم سخت شده بود.

با این همه ، لحظه ای فرا رسید که تصمیم گرفتم افکار و احساسات خد را در این مورد صادقانه بر زبان آورم و در این راه نیز جز سبک و روش خودم بر چیزی دیگر تکیه نکنم. تنها راه پیش بردن نوشته ام در همین دیدم و بدین ترتیب در تابستان سال 2005 اندک اندک شروع به نوشتن کردم و در پاییز 2006 آن را به پایان رساندم . سوای مواردی معدود که از نوشته های پیشینم استفاده کردم ، باقی بخش ها که قسمت اعظم این کتاب را تشکیل می دهند ثب افکار و احساسات آنی در همان مقطع ، یعنی در فاصله ی سال 200 تا 2006 ، بوده است . نکته ای که در ان لحظات توجهم را جلب کرد این بود که نوشتار صادقانه درباره دویدن و نوشتار صادقانه درباره خود ، هر دو کمابیش یکی است . بنابراین از نظر من اشکالی ندارد که خوانندگان ، این اثرمرا نوعی خاطره نویسی بدانند که محور اصلی اش کنش دویدن است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۸
بی نام

فرایند همدلی(empathy) به این شرح است که در یک لحظه مرزهای روانی فرد با مرزهای روانی فرد مقابل در هم فرو می رود یعنی فاصله و مرز دو روان از بین می رود و فرد یک همانندسازی موقتی با فرد دیگر انجام می دهد یعنی انگار با او یکی می شود ، مثل او می شود . در این لحظه احساسات فرد دوم را درک می کند . بعد از این مرحله فرد اول به جای اول خود بر می گردد و فاصله ی قبلی را با فرد دوم دوباره برقرار می کند . در این مرحله فرد با قرار دادن خود در موقعیت عاطفی دیگر احساس او را درک کرده اما خودش ان حس را ندارد برای مثال عمیقا درک کرده که دوستش بسیار خشمگین است و چرا خشمگین است اما خود خشمگین نیست. یعنی یک من قوی و رشدیافته از یک سو عمیقا قادر به درک احساسات دیگری است و از سوی دیگر احساسات دیگری به او مسری نیست یعنی فاصله ی مرزهای من کاملا به اندازه حفظ می شود.

چنین انسانی قادر است به خوبی و با تسلط قابل قبول به دیگری که در رابطه ی عاطفی با او قرار گرفته کمک کند.


روابط عاطفی بدون درک متقابل امکان ناپذیر یا بی ثبات خواهد بود . به این پدیده که فرد بالغ قادر باشد خود را در موقعیت عاطفی دیگری قرار دهدو او را درک کند همدلی می گویند . این پدیده به چند پیش شرط در روان نیاز دارد تا به وجود بیاید. در درجه ی اول فرد باید بتواند انرژی روانی - جنسی را به فرد دیگر منتقل کند و به اصطلاح در او سرمایه گذاری کند. بدون این پدیده رابطه ی عاطفی شکل نمی گیرد . در درجه ی دوم باید نسبت به فرد مقابل توجه داشته باشد. توجه و نگرانی زمانی در روان بشر نسبت به فرد دیگر به وجود می اید که فرد در اثر کمرنگ شدن مکانیزم دفاعی جداسازی دچار احساس گناه می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۲
بی نام

شرایط شرکت در مسابقه به شرح زیر است:

-هر نویسنده می‌تواند فقط یک داستان کوتاه منتشر نشده خود را برای شرکت در مسابقه ارسال کند.

-داستان ارسالی نباید از هزار کلمه کمتر و از چهار هزار کلمه بیشتر باشد و به دو روش قابل ارسال است: 
الف ) ارسال به ایمیل دفتر هدایت jahangirhedayat@gmail.com 
ب) ارسال به صندوق پستی ۳۶۵-۱۹۵۸۵ به نام دفتر هدایت. داستان‌هایی که به طریق پستی ارسال می‌شوند لازم است بر یک روی صفحه به صورت تایپ شده و در چهار نسخه فرستاده شوند. 

- نویسندگانی که در این مسابقه شرکت می‌کنند لازم است توجه کنند تا تعیین برندگان و نیز انتخاب داستان‌ها برای چاپ در مجموعه آثار برگزیده از درج داستان ارسالی خود در کتاب‌ها، نشریات و سایت‌های اینترنتی و یا ارسال برای مسابقه داستان‌نویسی دیگر خودداری کنند. در غیر این صورت داستان فرستاده شده در مسابقه شرکت داده نمی‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۹
بی نام

سبک 

شما به عنوان یک رمان نویس راه منحصر به فردی برای ابراز خودتان پیدا می کنید که ترکیبی است از شخصیت ، صدا ، لحن ، ذهنیت ، شوخ طبعی وخیلی چیزهای دیگر . ما به این ترکیب سبک می گوییم. سبک شما ممکن است ساده یا پیچیده ، یکنواخت یا سرشار از جزئیات ، عاطفی یا اندیشمندانه باشد.

شما در طول زمان سبک شخصی خود را پیدا خواهید کرد. سبک ابزار دیگری است که به کم کان می توانید یک تجربه ی حسی قوی را به خواننده بدهید ، ان هم ب ه گونه ای که هسته ی وجودی تان در ان منتقل شود.

تذکر : سعی نکنید سبک نویسندگان دیگر را تقلید کنید. البته حتما کار نویسندگان دیگر را بررسی کنید . ببینید در کارهای آستن ، تواین ، همنیگوی ، فاکنر و هزاران نویسنده دیگر چه چیزی را دوست دارید. اما اخرش خواهید فهمید که شما نمی توانید جای هیچ کدام از انها باشید. شما باید خودتان باشید.  اگر شما خودتان نباشید ، پس چه کسی قرار است خودتان باشد؟!


سبک ، یک مسئله ی پیشرفته است . توسعه ی سبک شخصی ، سالها زمان می برد و احتمالا تا مدت ها بعد از چاپ اثرتان هم در پیدا کردن سبک خود لنگ خواهید زد .

** سبک یعنی به گونه ای بنویسید که فرد خواننده از نوع نوشتار بفهمد که شما نوشته اید یا هاینرش بل!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۹
بی نام

این داستان از زاویه دید اول شخص روایت می شود.

شروع داستان با عبارت " این هفدمین روز پیاپی هست که خوابم نمی برد."

به خواننده نگرشی از انچه داخل داستان اتفاق خواهد افتاد می دهد و در عین حال کنجکاوی ذهن خواننده را برمی انگیزد.

این داستان درباره زنی متاهل و دارای فرزند هست که دچار بی خوابی میشود ولی به کسی نمی گوید. اما همسر و فرزندش به چیزی مشکوک نمی شوند. "در روند زندگی مان تغییری نکرده است . ارام و یکنواخت صبح ها وقتی همسرم و پسرم را بدرقه می کنم ،"


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۱۷
بی نام

تصویر از خود ، در معنای ساده ان فکر ، احساس و قضاوتی است که هر فرد بالغ نسبت به خود دارد . این تصویر از بدو تولد با پیغام های والد و والدین شکل می گیرد. و بعد اجتماع و مدرسه و به طور کلی محیط اطراف کودک تصویر او را از او می سازد.

در بهترین حالت یک تصویر از خود مطلوب می تواند این باشد " من خوب ، توانا ، باارزش و دوست داشتنی هستم." یا خیلی ساده : من خوبم.

یکی از مشخصه های عدم بلوغ روانی این هست که فردی وابسته است که بیشتر در روابط چسبنده وارد می شود:

وابستگی از ناامنی نشئت می گیرد. نوزاد ناامن است و این ناامنی در ان زمان واقعی و طبیعی است. در یک سیر رشد بهنجار هر چه کودک بزرگ می شود وتوانمندی های فیزیکی و روانی پیدا می کند از درجه این ناامنی کاسته و به قدرت او اضافه می شود ... اما در فرد نابالغ میزان احساس ناامنی چنان زیاد است که فرد خود را قادر به اداره ی ان نمی بیند. در نتیجه به فرد دیگر که او را واجد قدرت می پندارد وابسته می شود تا امنیت را از او کسب کند. یکی از مشخصه های رابطه ی وابسته این است که فرد وابسته تصویر از خود را از فردی که به او وابسته است کسب می کند.

     

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۲۱
بی نام


شما به هر دلیل و علتی شروع به داستان نویسی کرده اید و به این معنی بوده است که در خود علاقه و یا استعدادی دیده اید...

پس برای خودتان کاملا مشخص کنید... که من می خواهم یک داستان نویس باشم!

شما می خواهید یک رمان خیلی خوب بنویسید و نه رمانی که چرت باشد و حتی قرار باشد به خاطر چاپ ان به انتشارات پول هم بدهید ، قرار هست رمان شما خیلی خوب باشد در حدی که وقتی کسی اسم شما را می گوید یاد رمانتان بیافتد!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۴
بی نام

چرا می نویسید؟ ما در طول سالیان از نویسندگان بسیاری پرسیده ای م که چه چیزی انها را به سوی نوشتن داستان سوق می دهد. طبعا شانصدهزار جواب مختلف هم شنیده ایم! در ادامه به شش مورد از این پاسخ ها اشاره می کنیم:

× برای اینکه نامم را روی جلد کتاب بببینم

×تا نویسنده ی معروفی بشوم

× تا کلی پول در بیاورم

×تا به مردم چیز یاد بدهم

×تا مردم را قانع کنم که دیدگاه هایم را در مورد سیاست و مذهب بپذیرند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۰۴:۰۱
بی نام